کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن     قالب شعر : غزل    

مِنَّت ویرانه‌اش را خِیلِ مُژگان می‌کِشند            گنج‌ها را غالباً شاهان به ویران می‌کِشند

زحـمتِ زائرِ نـوازی‌هایِ او را از قدیم            جبرئیل و آدم و نوح و سلیمان می‌کِشند


او شبیهِ زینب و فرمان پذیرش عالم است            بارِ او را آسـمـانی‌ها به قـرآن می‌کِـشند

در خـرابه ماند اما کاخ را ویـرانه کرد            اَمرِ او را آفتاب و باد و طوفان می‌کِشند

گریه را از فاطمه آموخت تا زهرا شود            از دو چشمانش خجالت اَبر و باران می‌کِشند

آنکه دختر دارد این را زودتر حس می‌کند            دخـتران نازِ پدر را با پدرجان می‌کِشند

پایِ او عـادت ندارد بر زمین باشد اگر            عمه‌ها جایِ عمو او را به دامان می‌کِشند

موقعِ خوابش فرشته‌های غـمگینی فقـط            بالِشان را رویِ تاول های سوزان می‌کِشند

عمه‌هایش نیمه‌شب وقتی که خوابش می‌بَرد            یک به یک از پایِ او خارِ مغیلان می‌کِشند

دیگر از بازی بدش می‌آید از وقتی که دید            چادرش را هر طرف با دستِ طفلان می‌کِشند

با طنابی که به دستش داشت مشکل می‌رود            با طنابی که به گردن داشت آسان می‌کِشند

سنگ بود و چنگ بود و شعله اما هیچ یک            طفـل را دنبـالِ بابا نـیـزه‌داران می‌کِشند

گفت دیگر عمه دندان های شیری‌ام نماند            وای با سیلی چرا در شام دندان می‌کِشند

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان افتادن حضرت رقیه از ناقه و فرستادن زجر به دنبال ایشان و ... حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خواست با پایش بیاید زجر اما گـفت نه            طفلِ خواب آلوده را بِینِ بیابان می‌کِشند

بیت زیر به دلیل مستند نبودن داستان تنور خولی، حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

خیره خیره بر سرِ بابا نگاهی کرد و گفت            از تـنورِ گرم مردم بیـشتر نان می‌کِشند

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب مصرع اول، حذف شد.

قسمتی از گیسویش با پیرزنها مانده است            بسکه در این کوچه‌ها مویِ پریشان می‌کِشند

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : سید حجت سیادت نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

آسمان ابری شد آخر پا به پای صورتم            آفـتابی نیست بعـد از تو هـوای صورتم

شد سپید از داغ و برعکس مصیبت دیده‌ها            رخت نو پوشیده مویم در عزای صورتم


از دو چشم خود فرات و دجله آخر ساختم            تا کمی لب تر کنی در کربلای صورتم

بسکه دنبال سرت افـتان و خـیزان آمدم            مانده روی خاک صحرا رد پای صورتم

با عمو حرفی نزن از بسکه سیلی خورده‌ام            مانده روی دست های زجر جای صورتم

مردم از دلتنگی ات بابا مرا محکم ببوس            بوسه با اینکه ضرر دارد برای صورتم

صورت زخمی اگرکه باب میل بوسه نیست            گیسوانم را نوازش کن به جای صورتم

آه بگـذارم پـدر این بار با این وضعـیت            دست هایی که نداری را کجای صورتم

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها

شاعر : مهدی رحیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ماهِ بعد از چارده یک روزه‌اش هم کامل است            گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است

می‌رسد وقتی که تا ترقوه جان، بین عرب            گـفـتن یک یا رقیه راه حل مشکل است


در عرب با اینکه نامت شد رقیه، آخرش            پیش بابایت نشان دادی که جان ناقابل است

گاه می‌میرد کسی در لفظ از دوری یار            گاه مانند تو هم می‌گوید و هم عامل است

ذکر تو زیر زبانم هست و تربت در کَفم            آب وقتی هست در واقع تیمم باطل است

هم که بابا را به یک لبخند جان تازه‌ای            هم برایش بوسۀ از راه دورت قاتل است

تا بگیرد بوسه خم شد نیزه سوی گونه‌ات            قبله از آن روز نزد اهل معنا مایل است

شد دخـیل دامنت دستم که کـشتی نجات            هرکجایی که توقف کرد آن جا ساحل است

گوش پـاره جای خود، اما دلیل گـریه‌ام            از شـنـیدن های الفاظی شبیه سائل است

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد زیرا همانطور که در کتب منتهی الآمال ص ۴۸۳؛ اربعین الحسینیه ص ۲۳۳؛ تحریف شناسی عاشورا و تاریخ امام حسین ص ۲۱۱؛ مقتل جامع ج۱ ص ۱۴۱، مقتل تحقیقی ص ۲۶۸، پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا ص ۳۰۴ و دیگر کتب معتبر آمده است سر به چوبۀ محمل زدن، مغایرت با روایت های معتبر است؛ این قصه اوّلین بار در کتاب نورالعین منسوب به اسفراینی جعل شده است جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بعد از آنی که سر زینب به یک ضربه شکست            تربت کرببلا در اصل چوب محمل است

مدح و شهادت حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها

شاعر : ابوالفضل عصمت پرست نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

یقیناً دارد از مولا و از زهرا نشان این طفل            که می‌آید به دست بسته و قد کمان این طفل

اگر مادربزرگش را چهل تن می‌زدند آن روز            چهل منزل کتک خورده‌ست از یک کاروان این طفل


محک خورده‌ست با هرسنگ بین راه صبر او            که پس داده‌ست مثل عمۀ خود امتحان ‌این طفل

نبین سر می‌گذارد روی خاک سرد ویرانه            که جایش بوده در آغوش‌ بابا یک زمان این طفل

نمی‌دانم چه رخ داده ست بین راه که حالا            قدش طعنه زده بر قامت پیرزنان این طفل

نبین حالا به این لکنت زبانش شهر می‌خندد            که بوده روزگاری دختری شیرین زبان این طفل

دو پای خالی از خلخال دارد، در عوض حالا            دلی پُر دارد از دست سنان و ساربان این طفل

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

گمانم دارد از مولا و از زهرا نشان این طفل            که می‌آید به دست بسته و قد کمان این طفل

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : امیر حسین آکار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

دسـتی به چـشم های ترم خـورد بی‌هوا            سر نیزه‌ای به بال و پرم خورد بی‌هوا

از جانب یـهـود بـبـین پـاره‌های سـنگ            از چـند زاویـه به سـرم خـورد بی‌هـوا


بابا هنوز خون تو بر نعـل اسب هاست            این مُهـر سرخ بر کـمرم خورد بی‌هوا

پهلـوی من شکـسته شد و عمه پـیر شد            بسکه لـگـد به اهل حـرم خـورد بی‌هوا

وقتی که خیزران به لب خشک تو نشست            انـگـار تـیـر بر جـگـرم خـورد بی‌هـوا

عمه گرفته چشم مرا، فکر کرده است!            بابا به تـشت زر نـظـرم خـورد بی‌هوا

قصد زدن نداشت، فقط ناز کرده است!            مردی که چکمه‌اش به سرم خورد بی‌هوا

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

بـایـد کـه شـرح داد خـرابـات طـور را            پای تو ریخـت زمـزم اشک طهـور را

باید که شست زلف تو را با گلاب ناب            چون راهبی که درک نموده حضور را


از بس که باد پـنجـه زده بین زلـف تو            بـایـد کـه بـاز کــرد گـره‌هـای کـور را

پـاهـایم آبـلـه زده بابا، عـمو کجـاست؟            بـایـد عــمــو ادب بـکــنــد راه دور را

انـبان به دوش، خانۀ ما هم سری زدی            سـهـم خـرابـه کـرده‌ای آیــات نــور را

همراه اشک، سورۀ کـوثر بخوان پـدر            بابا بخـوان برای همه، این سـطـور را

حـوریـه را کـنـیـزی مـنـزل نـمی بـرند            در بین طشت زمزمه کن«یا غیور» را

از روی نیزه زمزمه کن «ان یکاد» را            دیـدی به دور قـافـله چـشمان شور را؟

نــفــریـن کـنـم بـانـی بــزم شــراب را            طشت طلا و بـوسـۀ چـوب جـسور را

جـان می‌دهـم بـیا و مرا تا نـجـف بـبـر            تا که دوبـاره حـس بکـنم آن غـرور را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن موضوع افتادن حضرت رقیه از ناقه و رفتن زجر به دنبال او .... و همچنین مستند نبودن داستان تنور حولی خذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

بخـشیده‌ام به یمن حـضور تو زجـر را            امـا نـخــواه تـا کـه بـبـخـشـم تـنـور را

بیت زیر با نوجه به حذف بیت بالایی آن نیاز به تغییر و اصلاح داشت که انجام شد

امـا نـخـواه تـا کـه بـبـخـشـم شـراب را            طشت طلا و بـوسـۀ چـوب جـسور را

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن فعولن قالب شعر : چهارپاره

یه باغـچه گُل با سـاقۀ شـکـسته            خــرابــه و مـخــدرات خـســتـه
بعد تو ما یه روز خـوش ندیـدیم            قــسـم بـه هـر نـافــلـۀ نـشـسـتـه


نیـسـتی شده کُـنج خـرابه خـانه‌م            دخـتـرا مـی‌زنـن زخــم زبــانــم
بذار بگن “بابات تو رو نمی‌خواد            دوسِت دارم، دوسم داری، می‌دانم

چـقـدر صدا زدم؛ بـابـا کجـایی؟            سخته تو صحرا گم شدن خدایی
من که اصلاً شمرو حلال نکردم            زجر و حـلال نکن تو هم بابایی

قـصّـۀ غــصّـه‌هـام نــداره آخـر            حـق بـده تـاره چـشـم دائـمـاً تـر
اما بابا سـوی چـشـامـو کـم کرد            ضـربۀ بی‌هـوای سـیـلی بـیشتر

سیلی زدن به صـورت مـنی که            تو شـهـرمون بهـم میگـن ملیکه
خـیلی برای عـمه جان دعـا کن            تو درد تک تکِ مـاهـا شـریکـه

بـرمـی‌دارم فـاصـلـمـونـو تـا تو            بـایـد بـبـیـنـی حـال خـواهـراتـو
آوردنـت تـا پـیـش عـمـه بـا من            بـردن من از این خـرابـه بـا تـو

محاسنت رو کی به خون کشانده؟            خاک یـتـیـمی رو سرم نـشانده؟
عـیـبـی نـداره دسـتـاتـو نــداری            مـویی واسه شـانـه شدن نـمـانده

بـریم یه جـایـی که گِـلـه نبـاشـه            بـین مـن و تـو فـاصـلـه نـبـاشـه
هرجایی پـیـشم بـاشی خـوبه اما            بـریم یه جا که حـرمـلـه نـبـاشـه

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : سید حجت بحرالعلومی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

ای وای اگر مـوی سـرت سوخته باشد            در آتـش خـیـمه جـگـرت سوخـته باشد

سخت است که فـریاد زنی در دل آتش            چون حـنجـرۀ نوحه گرت سوخـته باشد


بیهـوده شود کـوشـش پـرواز و پـریدن            از ناقـه اگر بـال و پـرت سوخـته باشد

چون شاخۀ خشکی که به هر ضربه میفتی            مخصوصاً اگر برگ و برت سوخته باشد

آتش که بیفـتد به سر و روی تو از بام            انگار جهـان در نـظـرت سوخـته باشد

تاریک شود شام غمت تیـره تر از شام            وقتی روی نیـزه قـمـرت سوخـته باشد

با حرمـله سخـت است صدا کردن بابا            با سیـلی اگر چـشم تـرت سوخـته باشد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به جهت مستند نبودن موضوع تنور خولی حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

احساس تنفر کنی از هرچه تنور است            چون زلف سـیاه پـدرت سـوخـتـه باشد

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

آمـدی جـانم به قـربـان شـمـا بابای من            مـهـربانِ ساکـن بر نـیـزه‌ها بـابـای من
چه عجب که نیزه‌ها دست از سرت برداشتند            نازنـیـنم تو کجـا ایـنجا کجـا؟ بابای من


جای تو آغوش من باشد نه در طشت طلا            من بدم می‌آیـد از طشت طلا بابای من
من که دلتـنگ نوازش های دستان توأم            دست هایت را نیاوردی چرا؟ بابای من
حرف هایم را اگر آرام می‌گـویم ببخش            از گـلـویم در نـمی‌آیـد صـدا بابـای من
باورش سخت است اما راه رفتن های من            سخت گردیده برایم بی‌عـصا بابای من
ماجرای کوچه‌های شام پیرم کرده است            چـشم های بی‌حـیا کُـشـته مرا بابای من
تو به روی نیزه‌ای و من به روی ناقه‌ای            می‌شنـیـدم می‌شـنـیدی ناسـزا بابای من
از لـباس خاکی عـمه خجـالت می‌کـشم            بعد من گاهی به دیـدارش بیا بابای من

 

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن قصۀ افتادن حضرت رقیه از ناقه و رفتن زجر و .... حذف شد، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

خسته‌ام من از طناب و از عذاب بی‌کسی            خسته‌ام از زجر پست بی‌حیا بابای من

بیت زیر به جهت حفظ بیشتر شأن اهل بیت تغییر داده شد

از لـباس پـارۀ عـمه خجـالت می‌کـشـم            بعد من گاهی به دیـدارش بیا بابای من

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

نمانده ذرّه‌ای حتی به جسم خسته جان اصلاً            نه ماند از شدت لکنت مرا شرح بیان اصلاً

بیا عمه کمک کن رأس بابا را بده دستم            نمانده در تن رنجور و بیمارم توان اصلاً


شباهـت های بسیاری میـان ما دوتا باشد            نباشد در شمردن های این غم ها زمان اصلاً

شکسته مثل بازویم پدرجان بین ابرویت            ندارد هیچ درمانی گمانم این و آن اصلاً

الهی بشکند دستش نه لب مانده نه دندانی            برای مردم کافر دگر قرآن نخوان اصلاً

بمیرم من بمیرم من بمیرم من چه حلقومی            تنت که جای خود رأست نبوده در امان اصلاً

بغل می‌گیرمت محکم تو را ای بهتر از جانم            تو را هرگز نخواهم داد دست دیگران اصلاً

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : احمد علوی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفلعن فاعلاتن مستفلعن فاعلاتن قالب شعر : غزل

دیگر شکستن ندارد، بال و پر کوچک من            می‌ترسم از هم بپاشد، این پیکر کوچک من

آه ای سر روی زانو، ای ماه آشفته گیسو            دیشب خودت روضه خواندی، بر منبر کوچک من


این درد درمان ندارد، می‌دانم امکان ندارد            زخم سرت را ببندی، با معجر کوچک من

غارت گران دل نکندند، از گوش و از گوشواره            انگشت و انگشتر تو، انگشتر کوچک من

آتش به جان جهان زد، دستی که با خیزران زد            یا بر لب خونی تو یا بر سر کوچک من

بابا بـرایم دعـا کن، شـام مرا کربلا کن            یکبار دیگر صدا کن: ای دختر کوچک من!

: امتیاز

مناجات شب سوم مُحرّم با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمدجواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

سلام بر تو امـامی که نفـسِ تطهـیری            سلام بر تو که چون رحمتی، فراگیری

سلام بر تو زمانی که غـرق طاعـاتی            سلام بر تو زمانی که روزه می‌گیری


بدون شمسِ پر از خیر و برکت رویت            به مـا رسیـد عجب روزگـار دلگـیری

گذشت و چشم به راهت جوانی‌ام طی شد            نیـامـدی و رسـیده است مـوسم پـیـری

نـشـد مـقـدمـه سـازِ ظـهـورتـان بـاشـم            منِ خـراب دعـایـم نـداشـت تـأثـیــری

چـقدر گریه و توبه به جای من کردی            حـلال کن که نکـردم هـنوز تـغـیـیری

من از زمان ورودم به قـبـر می‌تـرسم            بیا و ناجی من شـو در آن سـرازیری

اجازه هـست کـمی از زبـان عـمۀتـان            بخوانم از غـم ویرانه و زمینگـیری؟!

***

پدر شبی که رسیدی برای من قدر است            رقم زده است بـرایم خـدا چه تقـدیری

ببخش این همه امشب به لکـنت افتادم            ببخش از رخ سـابق نمانـده تـصویری

به تابِ زلـف تو دسـتم نمی‌رسد دیگر            شکـسته بـازوی من در میان درگیری

بدون هـیـچ دلـیـلی مـرا کـتک زده‌انـد            بـدون هـیچ دلـیلی و هـیـچ تـقـصـیری

: امتیاز

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه‌السلام ( شهادت حضرت رقیه )

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ما نیفتادیم شُکرت از قلم ای جان حسین            باز می‌گوییم هردَم دَم به دَم ای جان حسین

مادرت فریاد می‌زد یا بُـنَیَ….سوخـتـیم            آذری‌ها تا که گفتند از حرم ای جان حسین


نامِ ما را قبلِ ما زهرا نوشته یک به یک            مادرت تا گفت گفتیم از عَدَم ای جان حسین

هرچه ما داریم از خاکِ عزاداریِ توست            روضه آری بشکند پشتِ ستم ای جان حسین

شیعه با این روضه‌ها قد راست کرده تا اَبَد            دارم از این اشکها تیغِ دودَم ای جان حسین

دلخوشیِ ما از این دنیا فقط عشق است عشق            با تو می‌سازیم با هر بیش و کم ای جان حسین

قـبـلِ نـامِ مــادرم نــامِ تـو را آمــوخــتــم            با اذانش گفت وقتی مادرم ای جان حسین

این کریمیِ تو ما را یاکریمت کرده است            ما گِره خوردیم با اهلِ کَرَم ای جان حسین

شُکر دستم پیش این و آن نمی‌گردد دراز            شُکر هستم با تو تنها محترم ای جان حسین

هرچه از عمرم اگر مانده است می‌گویم حسین            سیر هستم از همه غیر از حرم ای جان حسین

در خـرابه خوابِ بابا دیـده و بی‌حال بود            می‌نوشت از اشکها با قَدِ خَم ای جان حسین

: امتیاز

زبانحال حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها با سر مطهر پدر

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

وقـتـش نشد دیگـر تو را راحـت ببـینم            انـدازۀ قـدری فــقـط صـحـبـت بـبـیـنـم

من کار واجب با تو دارم، وقت تنگ است            باید تو را دیگـر به هـر قـیـمت بـبـیـنم


رفـتی به روی نیـزه‌هـای این و آن که            روی تـو را از دور با حـسـرت ببـیـنم

مهمان نوازی‌های این مردم عجیب است            من که نشد خیری از این دعـوت ببینم

حـتی نگـاه زجـر مـلـعـون داده زجـرم            تا کی بـمانـم زجـر با وحـشـت بـبـیـنم

دیـر آمدی، شد چـشم هایم تار و کـم سو            باید تو را با سخـتی و زحـمـت ببـیـنـم

دیدم سرت این روزها خیلی شلوغ است            یک جا نـشد دور تو را خـلـوت ببـیـنم

ای کاش می‌مردم پدرجان قبل از اینکه            رأس تو را در تشت، در غربت ببـینم

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

کوفه دل بستگی‌اش را به تو ابراز نکرد            در زدم خانه به خـانه، احـدی باز نکرد

خسته از راه، دعا کن به دو راهی نخورد            هیچ مـردی به در بـسـته الـهـی نخـورد


غیر از این طوعه در این شهر ندیدم مردی            کاش می‌شـد به تو پیـغـام دهم برگـردی

کاش می‌شد به تو پیـغـام دهـم، کوفه نیا            به علی‌اصغـر شیرخواره قـسم کوفه نیا

دیدن حرمـله دلـشـوره به جـانم انداخت            جـملۀ « کـوفه نـیا » را به زبـانم انداخت

پیـنۀ مُـهـر به پیـشـانی شان توطـئه بود            قول این طائـفـۀ چرب زبان تـوطئه بود

پشت پای بـدی از دوست نـماها خوردم            زخـم از نـیـزۀ تـکـفـیر به فـتوا خـوردم

کوچه گردی شده کارم، همه رفتند حسین!            راه برگـشت ندارم، همه رفـتـند حسین!

حق اولاد عـلی نیست چـنان بی‌مِـهـری            گـریـه‌ام بـنـد نمی‌آیـد از این بی‌مِـهـری

روضه‌هـایم به تو بـسـیار شباهـت دارد            اشکـم از غـربت گـودال شـکـایت دارد

سـر دروازه رسـیـدی، طلـب بـاران کن            با لب تـشـنه مـرا فـاتحه‌ای مهـمـان کن

غم نخور! چون که شنیدی به پرم سنگ زدند            به فـدای سر زینب به سـرم سنگ زدند

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرۀ الدارین آمده است بیت زیر تغییر داده شد

کاش می‌شد به تو پیـغـام دهـم، کوفه نیا            به علی‌اصغـر شش ماهه قـسم کـوفه نیا

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد. زیرا همانطور که شیخ صدوق در امالی مجلس ۱۹ ص ۱۴۳، علامه مجلسی در بحارالأنوار جلد ۴۵ صفحه ۱۰۰، شیخ عباس قمی در نفس المهموم ص ۱۳۲ و منتهی الآمال ج ۲ ص ۷۴۶، مقتل جامع ج ۲ ص ۶۴۰ و دیگر کتب معتبر آمده است این دو کودک پس از شهادت سیدالشهدا در کربلا به اسارت درآمدند و ابن زیاد دستور داد آنها را در زندان کوفه نگاه دارند.

سر به دیوار غـریـبی نگذارم چه کنم؟!            دست دشـمن پـسرانم نـسـپارم چه کنم؟!

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! زیرا بر اساس روایات مستند ابن زیاد سر حضرت مسلم را به شام فرستاد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در دل خاک، دلم خـون جگرت می‌ماند            سـر دروازه سـرم مـنـتـظـرت می‌مـانـد

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

هرچه گشتم شهر کوفه مالک اشتر نداشت            مسلم درمانده غیر طوعه همسنگر نداشت

شهـر بود و قـصۀ مـسـلم فـروشی بـلال            در وجودش ذره‌ای از غیرت مادر نداشت


انتظارم از سلیمان بیش از اینها بود حیف            هیچ کس مانند او حرف مرا باور نداشت

نامه بود از جانبش هر روز دستت می‌رسید            کـفتر نامه‌برش ای‌کاش اصلا پر نداشت

لشگـر ابن زیاد از معجـزات سکه است            ابن مرجانه میان چنته غیر از زر نداشت

 تشـنۀ خـون تـمـام بـسـتـگـان حـیـدرانـد            کوفۀ نامرد دست از کشتن من برنداشت

در عجب از حکم قاضی القضات کوفه‌ام            تیغ می‌زد بر تو گرچه دست بر خنجر نداشت

زجـرهای شهـر می‌آیـند چـنگـم می‌زنند            حرف دارم می‌زنم با کینه سنگم می‌زنند

از دل از دشمنی لبـریز می‌تـرسم حسین            از سپاه شهر نفرت خیز می‌ترسم حسین

پیر مردان حریصی را به چـشـمم دیده‌ام            از عصای چوبی ناچـیز می‌ترسم حسین

در ضمیر من لـبانت خـود نمایی می‌کـند            از وجود خیزران هم نیز می‌ترسم حسین

طـاقـت دیــدن نـدارم کـوره‌ای از آتـشـم            می‌روم پـیش قـدم‌های تو قـربـانـی شـوم

مـسـلـم امـا پـیـرو اسـلام ایـنـان نـیـسـتـم            تا بفـهـماند به عـالـم من مسـلـمان نیـستم

بـر سـر دار بـلا با سـر نه با پـا می‌بـرد            پیکرم را دشـمـنت برعکـس بالا می‌برد

این بدان معنی‌ست که حرمت ندارد این بدن            بی‌عـبـا و بی‌عـمـامـه بـی‌ردا و پـیـرهـن

محض خوشـنودی امثال سنان و حـرمله            پیکرم را می‌بـرند آخر به سـوی مـزبـله

با غم غربت چه بر روز من آوردی حسین            کاش می‌شد از میان راه برگردی حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد! لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند سران قبایل نیز به طمع سکه های زر مسلم را تنها گذاشتند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

پرسه می‌زد در پی تیر سه شعبه حرمله            کاش که بازار کوفه دیگر آهنگر نداشت

خـنجر کـندی نـشانم می‌دهـد شـمر لعـین            از همین تیغ نگـشته تیز می‌ترسم حسین

دختران خویش را قول غنیمت داده است            خیلی از خولی و چشم هیز می‌ترسم حسین

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَیتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَی بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

پرده را بالا زدنـد از پیـش چـشمان تـرم            دخترت را دیدم اما بر سرش معجر نداشت

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسمط

می‌نویسم رویِ هر دیـوار واویلا حسین            می‌نویسم با لـبی خـونـبار واویلا حسین

هر قدم تکـرار در تکرار واویلا حسین            می‌نـویـسم زیـرِ این آوار واویلا حـسین


وای از کوفه از این آزار واویلا حسین

من که دنیایم تویی؛ معنایِ دنیایم علی‌ست            من که غم‌هایم تویی آشوبِ شبهایم علی‌ست

دردِ امروزم تویی اندوهِ فردایم علی‌ست            آمدم در کوفه و گفـتم که آقایم عـلی‌ست

بارها گـفـتم عـلی، اینـبار: واویلا حسین

از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست            از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست

از عـلی گفتم ولی پهلوم می‌دانم شکست            آنقدر خوردم که این بازویِ بی‌جانم شکست

می‌زنم با دستِ بـسته زار واویلا حسین

دستگـیرم کـرده‌اند از بام می‌بـینم تو را            با تَنی پُر خون همین احرام می‌بینم تو را

می‌رسی با دخـتری آرام می‌بـیـنم تو را            بِینِ کـوفه در مـیانِ شـام می‌بـیـنم تو را

آه آه از زیـنب و انـظار واویـلا حـسـین

کوفه و در سینه‌ها بُغضِ غدیرش را ببین            وایِ من زنجیرهای سخت‌گیرش را ببین

کوچه‌ها را بام‌هایش را اسیرش را ببین            بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین

دارم اینجا قبلِ تو یک کار: واویلا حسین

جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد نه            غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد نه

پاسـخی بر الـتـمـاسـم بر نـگـاهـم داد نه            آن همه بیعـت دریغـا یک سـپاهم داد نه

دخترم را بر حـرم بـسپار واویلا حسین

هرکه اینجا بود حـتی انـدکی می‌زد مرا            آن یکی می‌بُرد من را این یکی می‌زد مرا

پیرمردی می‌کشید و کودکی می‌زد مرا            کاشکی جایِ یتـیمت کاشکی می‌زد مرا

دخترت هست و شب است و خار واویلا حسین

جان من حـتی بـرای آب اینجا رو مزن            یا برای کـودکی بی‌تـاب ایـنجا رو مزن

شرمگین از مادری بی‌خواب اینجا رو مزن            پیش این لبخـندها ارباب اینجا رو مـزن

رو مزن، آبی ولی بـردار واویلا حسین

آب نه از صبح تا حالا فقط غم خورده‌ام            آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خورده‌ام

هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خورده‌ام            با دو دستِ بسته سیلی‌های محکم خورده‌ام

وای من از کوچه و بازار واویلا حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد زیرا چنانچه شیخ صدوق در امالی مجلس ۱۹ ص ۱۴۳، علامه مجلسی در بحارالأنوار جلد ۴۵ صفحه ۱۰۰ ، شیخ عباس قمی در نفس المهموم ص ۱۳۲ و منتهی الآمال ج ۲ ص ۷۴۶، مقتل جامع ج ۲ ص ۶۴۰ و دیگر کتب معتبر آمده است این دو کودک پس از شهادت سیدالشهدا در کربلا به اسارت درآمدند و ابن زیاد دستور داد آنها را در زندان کوفه نگاه دارند.

پاسـخی بر الـتـمـاسـم بر نـگـاهـم داد نه            نه به من، جا بر دو طفل بی‌گناهم داد نه

مطالب مصرع اول مستند نبوده و بیشتر به جهت تنگنای قافیه مطالب تحریف شده

پیرمردی می‌کشید و کودکی می‌زد مرا            کاشکی جایِ یتـیمت کاشکی می‌زد مرا

بند های زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب حذف شد! نحوه مبارزه و زخمی شدن حضرت مسلم مغایر مطالب زیر است و چنین اشعاری نشانگر عدم مطالعه مقاتل توسط شاعر محترم است. لازم به ذکر است در زمان دستگیری و شهادت حضرت مسلم هیچ صحبتی از کشتن سیدالشهدا علیه‌السلام و غارت و ... نه در بین مردم و نه حتی در دارالأماره کوفه نبوده است چنانچه ابن زیاد در پاسخ وصایای مسلم پاسخ می­دهد « حسین هم اگر به کوفه نیاید با او کاری ندارم » مردم نیز بخاطر تهدیدهای ابن زیاد و ترس از جانشان مسلم را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

یک نفـر آمد نوک نیـزه به پهلویم کشید            یک نفر با چکمه‌اش بدجور بر رویم کشید

خنجـرش را کافری آمد به اَبرویم کشید            حلـقۀ زنجـیـر آورد و به بـازویم کـشیـد

نالـه‌ام شد با تَـنی خـونبار واویلا حسین

مَردم اما گریه‌ام تقصیرِ تیرِ حرمله است            جانِ تو ذهنم فقط درگیرِ تیر حرمله است
بین کوفه صحبتِ تاثیرِ تیر حرمله است            گرچه عُمری تیر دیدم، تیر، تیر حرمله است

دیدم و گـفـتم ولی دشـوار واویلا حـسین

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

خامـوشم و هر زخـم تـنم راست ترانه            با ذکر تو خـون از دهـنم گـشته روانه

گـشتم سپـر تـیر غـمت کوچه به کوچه            آتش به سرم ریخت عدو خانه به خانه


آتـش چه کـنـد با بـدن خـسـتـه‌ام از بام            من کز جگـرم شعـله کشد بی‌تو زبـانه

دادنـد هــمـه بـا سـرانـگـشـت نـشــانـم            از بس که بُود بر رُخم از سنگ نشانه

غم نیست اگر خـصم بَرَد بر سر دارم            یک عمر مرا دار غـمت بوده به شانه

بـین شـهـدای تـو که مـظـلـوم زمـانـنـد            مظلـوم ندیده است چو من چشم زمانه

من طوطی بـسـتان غـم و درد و بلایم            زخــم بــدنـم لالـه و اشـکــم شـده دانـه

سردار سرافراز تو می‌بودم و افسوس            بـر دامـن دیــوار، سـرم بــوده شـبـانـه

(میثم) هـمه آلـوده‌ای و بـهـر نـجـاتـت            جـز مهـر حسین بن عـلی نیست بهـانه

: امتیاز

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

ای داد بـیـداد از غـریـبی از اسـیـری            من‌ روی بام قصرم‌ و تو درمسـیری

من ‌مَـردم اما پـیـش هر نـامـرد رفـتـم            آواره شـب تا صـبـح بـا پـا درد رفـتـم


چه زود عهد خویش را با ما شکستند            از ترس و حرص زر سرِ ما را شکستند

نـان تـو را خـوردنـد و دنـبال یـزیـدند            مثل عـلی من را به هر کوچه کـشیدند

این زخم لب این کاسه‌ها اصلاً بهانه‌ست            من تشنگی را دوست دارم‌ عاشقانه‌ست!

اینهـا که می‌گـفـتـند عـبـد‌ خـانـه‌زادنـد            از شـیــعــیـان مـخـلـص ابـن زیـادنـد

این ‌قـوم‌ از کـیـنـه دلی لـبـریـز دارنـد            در دست‌هـاشان سنگ‌هایی تـیز دارند

دادم عـقـیـقـم‌ را که فکـر شـر نبـاشند            تا بـعـد ازین دنـبـال انـگـشـتر نبـاشند

خیلی مراقب باش این کوفه سراب است            هرکوچه‌اش مثل بنی‌هاشم عذاب است

پائـین می‌افـتم‌ تا که تو پائین نیـوفـتی!            از بام می‌افـتم که تو از زین نیوفـتی!

من شمر را دیـدم که‌ دنبال خطـر بود            چشمم به آن خنجر که بسته بر کمر بود

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد!

چه زود عهد خویش را با ما شکستند            یاد حـسن کـردم نـمـازم‌ را شکـسـتـند

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب حذف شد!

با چـوب دسـتی زد به لب‌های کـبودم            آقـا فـقـط من فـکـر لب‌هـای تـو بـودم

آقا خـلاصه من به جـرم عـشق مـردم            یـاد تـنـور افـتـادم اصلا نـان نخـوردم

زبانحال مسلم بن عقیل علیه‌السلام قبل از شهادت

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن قالب شعر : مسمط

من که میر راستان و عـبد میر راستـینم            پای بند حقّ و دست حق بود در آستـینم

بی معین و یاورم امّا به حق یار و معینم            رهـروان وادی توحـید را عـین الیـقـیـنم


پیشـباز و پـیـشـتاز کـشـتـگـان راه دیـنم

مسـلـمم امّا به معـنی قـبـله‌گـاه مسلـمـینم

فردم و بـا فـرد فــرد عـالـم دل آشـنـایـم            با تن تـنهـا سـپاه فـتـح را صاحب لـوایم

با لب عطشان خروشان چشمۀ آب بقایم            کعبه‌ام، رکنم، منایم، مروه‌ام، سعـیم صفایم

یوسف مـصـر ولایـم عـیـسی دار بـلایم

پرتوی از طا و هایم جلوه‌ای از یا و سینم

شیر نوشیدم به مهر دوست از پستان مادر            خوش بود چوی گوی اگر در راه محبوبم فتد سر

طینتم را این چنین بسرشته از آغاز مادر            نیست بیم از کشتنم در بین این دریای لشکر

گر امیرالمؤمنین شیر خـدا بود و پیـمبر

من خـروشان شیر فرزند امیرالمؤمنـینم

محـرم اسـرار حـقّـم رازدار اهـل رازم            قبـلۀ اهـل نـیازم مـشعـل سـوز و گـدازم

جان به کف باشد به جانان دم به دم روی نیازم            خون سر آب وضویم سنگ کین مهر نمازم

بر سـردار محـبّت پـایـدار و سـرفـرازم

بر روی بام شهـادت کـشتۀ جان آفـرینم

مرد حق را خوش بود گر بهر حق آزار آید            سر شکسته دست بسته بر سر بازار آید

بارش تیغـش به سر از دشمن غـدّار آید            هر چه پیش آید خوش آید در ره دلدار آید

عالم ار خصمم شود یا خلق عالم یار آید

از ازل راهم یکی بوده است و تا آخر چنینم

کوفه‌ای که حکمرانش را، ستم گردیده عادت            ملتی از ترس و وحشت نزد وی آرد ارادت

حرف دین کفر است و حرف حاکم ظالم عبادت            مردم آزاده را جان باخـتن باشد سعادت

نیش دشمن خوشتر است از نوش ما را در شهادت

غم ندارم گر رسد تیر از یسار و از یمینم

برفراز دار غیر از حکم حق اجرا نکردم            قامت ذلّت به پیـش خصم یکتا تا نکردم

گرد حق پروانه سان گردیدم و پروا نکردم            بسته شد دستم ز پشت و ظلم را امضا نکردم

راه را بر دشمن قرآن و عترت وا نکردم

گر چه دشمن در فکند از بام بر روی زمینم

من که باشد از ولی الله لوای حق به دوشم            من که باشد آیه آیه نغـمۀ قـرآن سروشـم

با سکوت خویش کی دین را به دنیا می‌فروشم            خون حـقّم در ره حـق تا ابد باید بجوشم

در کمین خصم چون دریای آتش در خروشم

گرچه با نیرنگ باشد دشمن دون در کمینم

با سکوت خود کنم امضای هر بیداد، هرگز            باز دارم سینه را از ناله و فریاد، هرگز

وا کنم ره را به روی ظلم و استبداد، هرگز            سرنوشت دین به دست خصم بد بنیاد، هرگز

حق اسیر باطل و باطل بود آزاد، هرگز

کی گذارم دست بر روی هم و ساکت نشینم

تا که بنویسم به خون سرخ خود حکم امامم            کرسی تبلغ من دار است و حکم حق کلامم

تا به هر عصری رسد بر گوشی هر نسلی پیامم            پنـدهـا گـیـرنـد مردان الـهـی از قـیـامـم

گو ببُرّد خصم سر لب تشنه بر بالای بامم

موج نفـرت بر عـلیه‌ش تا ابد می‌آفـرینم

دوست دارم جان کنم ایثار راه آل طاها            دوست دارم سر دهم در راه دین تنهای تنها

دوست دارم بشکند در هم تنم از سنگ اعدا            دوست دارم زآتش جانان خود سوزم سراپا

دوست دارم یاد طفل کوچک فرزند زهرا

در به در در کوچه‌ها گردد و طفل نازنینم

تشنه بودم جام آبم داد چون خصم شریرم            گشت گلگون جام آب از خون رخسار منیرم

یافتم سرّی که باید با لب عطشان بمیرم            با لب عطشان بمیرم آب از دشمن نگیرم

آری آری آب کی از اهل آتش می‌پذیرم

من که آب کوثر آورده است ختم المرسلینم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد. زیرا موضوع کندن چاه بر سر راه حضرت مسلم در منابع معتبر نیامده و این قصه برای اولین بار در قرن یازدهم بدون هیچ اسنادی در کتاب منتخب طریحی نقل شد که جدای از مستند نبودن موضوع این قصه از نظر عقلی هم درست نبوده و در هنگام جنگ فرصت چاه کندن نبوده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

در کمین خصم چون دریای آتش در خروشم            گو بکوشد بهر حفر چاه، دشمن در کمینم

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

ای هــمـیـشـه شـبـیـه مــادر مـن            کـوه ایـمـان، عـقـیله خواهر من

جـاری کـوثـر اسـت چـشـمـانت            عـصمـتی دیگر است چـشـمانت


قـلب تو تا هـمیـشه با من هـست            نظـرت مثـل صبح روشن هست

ای‌که چشمت دوباره بارانی‌ست            کــربـلا ایـسـتـگـاه پـایـانـی‌سـت

خـســتــۀ راه آمــدی خـــواهـــر            دیـگـر ایـنـجـاسـت مـنـزل آخـر

لـشـکــر چـشــم‌هـا کـنـار رویـد            خـواهـرم خـواهـشأ پـیاده شـوید

خاطرت جـمع محـرمان هـستـند            سـایـه‌ات را نـگـاه‌بـان هـسـتـنـد

آب هـم در دلـت تـکـان نـخـورد            پـردۀ مـحـمـلـت تـکـان نـخـورد

یک بیابان اسـیـر پـیش شماست            باد هم سربه زیر پیـش شـماست

ایـنـکــه دارد رکــاب می‌گـیــرد            از نـگــاهـت ثــواب مـی‌گـیــرد

آســمــان بـلـنـد احـســاس اسـت            روشــنـی دل تــو عـبـاس اسـت

چــادرت را غــبــار نـنـشــیــنـد            سـایــه‌ات را کـســی نـمـی‌بـیـنـد

اســتــوار هــمـیــشـگـی زیـنـب            ذولــفــقــار هـمـیـشـگـی زیـنـب

ای پـــنـــاه کــبـــوتــران حـــرم            مــلـــجـــأ آه دخـــتـــران حـــرم

خـاک این دشـت را مـزیـن کـن            کــربــلا را حــریــم ایــمـن کـن

مــــریــــم خـــانــــوادۀ زهــــرا            انــتــخــاب قـــیــام عـــاشـــورا

عـشـق بی‌تـو چه بی‌بـهـا بـشـود            کــربــلا بـا تـو کـربــلا بـشــود

با جـدایـی بـساز از این لـحـظـه            کـربـلا را بـساز از این لـحـظـه

فــکــر روز دهــم کـن از حـالا            فـکر گـودال و عـصر عـاشورا

تــو مــرا بـی‌ســپــاه مـی‌بـیــنـی            خـیـمـه را بـی‌پــنــاه مـی‌بــیـنـی

سنگ‌هـایی که پرتـوان هـسـتـند            نیزه‌هایی که خون چکان هـستند

عـشـق خود را غـریب می‌بـینی            آه شـیب الـخـضـیـب مـی‌بــیـنـی

بـاورت مـی‌شـود حــسـیـن‌ت را            نــیــزه‌هـا مـی‌بــرنــد از ایـنـجـا

از جسارت تو خسته خواهی شد            بعـد من دست بـسته خـواهی شد

: امتیاز